English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8315 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consumer credit U اعتبار مصرف کننده
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
authenticator U تایید کننده اعتبار اسناد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
debenture bond U برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
overdraft U حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdrafts U حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
unfinanced U بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
craft revolving fund U حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
credit system of supply U سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
as U چنانکه
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
prettily U چنانکه زیبانماید
permissively U چنانکه مخیرسازد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as is well known U چنانکه مشهور
coordinately U چنانکه یکجورباشد
admissibleness U چنانکه روا
so to speak U چنانکه گویی
as it deserves U چنانکه باید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
insolubly U چنانکه اب نشود
dilatorily U چنانکه پرشود
proper U چنانکه شایدوباید
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
according as چنانکه بدان سان که
perniciously U چنانکه زیان اورد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
meetly U چنانکه در خور باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
meetly U چنانکه باید و شاید
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
medially U چنانکه درمیان باشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
prettily U بخوبی چنانکه باید
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
invisibly U چنانکه دیده نشود
funnily U چنانکه خنده اورد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
effusively U چنانکه گویی بریزد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
interminably U چنانکه تمام نشود
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
request for discharge U عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
influencing U اعتبار
credit line U حد اعتبار
influences U اعتبار
credits U اعتبار
influence U اعتبار
validity U اعتبار
budgeted U اعتبار
budget U اعتبار
prestigious U با اعتبار
influenced U اعتبار
advancing U اعتبار
advances U اعتبار
advance U اعتبار
entitlements U اعتبار
entitlement U اعتبار
credibility U اعتبار
budgets U اعتبار
fund U اعتبار
estimates U اعتبار
line of cerdit U خط اعتبار
esteem U اعتبار
authenticity U اعتبار
appropriation symbol U کد اعتبار
creditless U بی اعتبار
importance U اعتبار
creditability U اعتبار
void U بی اعتبار
validation U اعتبار
invalid U : بی اعتبار
estimated U اعتبار
estimate U اعتبار
funded U اعتبار
reputations U اعتبار
reputation U اعتبار
prestige U اعتبار
standing U اعتبار
invalids U : بی اعتبار
reputability U اعتبار
credit U اعتبار
estimating U اعتبار
credited U اعتبار
crediting U اعتبار
value U اعتبار
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
2single gas
2credit score
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com